یادکردی از سرآینده رضوی سروده معروف «آمدمای شاه پناهم بده»
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۳۹۴۲۴۸
وقتی از حبیب الله چایچیان (حسان) سخن به میان میآید، بیدرنگ رضوی سروده «آمدمای شاه پناهم بده» و عاشورایی سروده «امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود» در ذهنها تداعی میشود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، وقتی از حبیب الله چایچیان (حسان) سخن به میان میآید، بیدرنگ رضوی سروده «آمدمای شاه پناهم بده» و عاشورایی سروده «امشب شهادت نامه عشاق امضا میشود» در ذهنها تداعی میشود.بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«اشعارم عنایتی است که از سوی ائمه اطهار (ع) به من میشود. به طور مثال شعر «ای شاه پناه بده» که درباره امام رضا (ع) است زمانی به من الهام شد که با مادرم به مشهد رفته بودیم. مادرم همیشه ارادت ویژهای به چهارده معصوم (ع) داشت؛ مادر دوبار پشت سر هم و در فاصله زمانی نزدیک به هم سکته کرد. دکتر به من گفت: فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند. آن موقع به مادرم گفتم که چه آرزویی دارد. او گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. با اینکه راه رفتن برایش دشوار بود و حال خوبی نداشت، دو بازویش را گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند و به مشهد رفتیم. حرم مثل همیشه خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم مشکل و برای مادرم غیرممکن بود. گفتم: مادرجان از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم به دلمان نمیچسبد گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهند. بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم که در همین حال این شعر را سرودم: «آمدمای شاه، پناهم بده خط امانی ز. گناهم بده/ای حَرمَت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده/ای گل بیخار گلستان عشق، قرب مکانی چو گیاهم بده/ لایق وصل تو که من نیستم، اِذن به یک لحظه نگاهم بده.» وقتی شعر به «تخلص» رسید، دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود خودش را به ضریح رساند و ضریح را بوسید؛ من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است.» نامی بلند و قابل احترام نام روشن «حسان» برای جامعه شاعران و ذاکران آیینی، نامی بلند، معتبر و قابل احترام است. نکته قابل تاملتر آن که بسیاری از ذاکران در ایام ولادت و شهادت خاندان رسالت (علیهم السلام)، اشعار حسان را در هیئات مذهبی میخوانند، بیآن که بدانند نام شاعر این مدایح و مراثی چیست! به عبارتی شهرت و آوازه این اشعار از آوازهای که خود شاعر دارد بیشتر است. این امر موید خلوص شاعر در عرض ادب و ارادت به ساحت بزرگان است. دقیقهای که در شعر بعضی از شاعران نسل امروز مورد غفلت قرار گرفته است. به این معنا که منِ شاعر امروز، پیش و بیش از رضایت خدا، به دنبال پسند و خوشایند خلق خدا و لایک و فالوورهای بیشتر هستم. غافل از این که قلمرو شعر دینی و آیینی، عرصه خودبینی و خود فروشی نیست، عرصه خدانگری و حقیقت نوشی است.
ارج و قربی که امروز استاد حسان به عنوان یک شاعر آیینی در ذهن و زبان ما دارد، دقیقا به خاطر توجه به این دقایق و ظرایف بود. حسان هم قبله و هم قبیله همان شاعرانی بود که توصیف آنان را در آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷ سوره شعرا میخوانیم. شاعری که شعرش از کژتابیهای مضمونی و اعتقادی پیراسته، و به صفاتی چون: ایمان، عمل صالح، ذکر کثیر و انتصار (دادخواهی و حمایت از مظلومان) آراسته بود.
زلالی و آراستگیهای معنوی و مضمونی شعر حسان، ریشه در «خلوص نیت» و «معرفت دینی» او داشت. چرا که او پیش و بیش از هر چیز «دغدغه دینی» داشت و علاوه بر «چگونه گفتن» به «چه گفتن» نیز میاندیشید. تنزل شعر دینی و آیینی امروز ما به خاطر غفلت از این دقیقه است. به این معنا که بعضی از شاعران روز و روزگار ما به خاطر توجه بیش از حد به «چگونه گفتن» و دلبرانگی کلام (فرم)، رسالت دینی، انسانی، و اجتماعی خود را از یاد برده و به «مشاطهگری» و «صورتگری» صرف مبتلا شدهاند. غافل از این که در قلمرو شعر آیینی، التذاذ هنری، زبانآوری و صنعتگری یک روی سکه است، و برتر و والاتر از آن آیینگی جان و جهان شاعر است که شعر او را از فرش به عرش میبرد.
مقبولیت و محبوبیت حبیب الله چایچیان نیز به عنوان یک شاعر اصیل آیینی به همین نکته برمیگردد: مقدم دانستن «تعهد دینی» بر «تعهد ادبی» در شعر آیینی. حسان رضای خالق را بر رضای خلق برگزید و با پایبندی به ادب و آداب در وادی شعر آیینی گام برداشت. تقید و تعهد مومنانه او به این اصل باعث شد که خدا به او عزت بدهد و شعرش را بر سینه روزگار؛ ماندگار کند. ویژگیهای ساختاری و مضمونی شعر «حسان» اگر بخواهیم ویژگیهای شعری این شاعر وارسته و به حق پیوسته را برشماریم، باید به پنج ویژگی زیر اشاره کنیم:
۱ - تعهد و تقیّد دینی: به این معنا که شعرش مستند به آیات و روایات قرآنی بود، نه محصول توهمات و تخیلات صرف شاعرانه. به خاطر همین امتیاز در اشعار آیینی این بزرگوار به ندرت شاهد کژتابیهای مضمونی و اعتقادی هستیم. هم چنان که پیشتر نیز اشاره کردم، استاد حسان را میتوان مصداق بارز شاعرانی دانست که خداوند در آیات ۲۲۴ تا ۲۲۷ سوره شعراء از آنها نام میبرد. شاعرانی که مُتصف به چهار صفت هستند: ایمان، عمل صالح، ذکر کثیر و انتصار (دادخواهی و دستگیری از مظلومین).
۲ - همنشینی با عالمان دینی: ایشان در سالهای زندگی پربار خویش با علامه امینی (مولف الغدیر) و همچنین علامه سید مرتضی عسکری محشور و مانوس بود و قبل از چاپ اشعار خود از این بزرگان مشاوره میگرفت تا خدای نکرده نکته ناصوابی در شعرش وجود نداشته باشد. در واقع شعر استاد حسان از فیلتر عالمان دینی میگذشت و بعد به دست چاپ سپرده میشد که نکته قابل تاملی است. ما نیز به عنوان شاعر آیینی باید به این نکته توجه داشته باشیم که درونمایه شعرمان منطبق بر آموزههای قرآنی و وحیانی باشد. یعنی نباید حرفی بدون سند بزنیم که در تقابل با قرآن و سیره و سنت اهل بیت باشد.
۳ - موضع مندی: شعر حسان تنها در «موضوع» دینی خلاصه نمیشود و علاوه بر پیشانی نوشت آیینی، سرشت و سرنوشت آیینی نیز دارد. «موضوع» توقف در منزل صورت و ظاهر دین است - یعنی مدح و منقبت صرف - و «موضع» پرداختن به درونه، سیرت و حقیقت دین، یعنی بیان معارف و حقایق دینی و توحیدی. جان مایه شعر آیینی اصیل و فاخر «موضع مندی» آن است، نه «موضوع بندی» آن. یعنی ایستادن شاعر در جبهه «حق» و حقمداری و برائت از ظلم و باطل و زشتی و پلشتی: ای جان نثار سنگر توحیدای شهید
روحت به مقصد و هدفت عاقبت رسید
دشمن شد از جنایت خود رو سیاه
یارانت از شهادت سرخ تو، رو سپید
گرد ملال بر دل آزادگان نشست
اشک غمت به چهره مستضعفان دوید
شد جلوه گر ز. قتل تو، روح مطهرّت
گر کشت جسم پاک تو را دشمن پلید
«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»
باشد چو قلب زنده تاریخ، هر شهید
۴ - سادگی زبان و مخاطب محوری: از دیگر ویژگیهای قابل تامل این شاعر اهل بیت، دوری از لفّاظی و زبان بازیهای صرفا شاعرانه و تلاش برای سرودن شعری بود که برای عموم مردم قابل فهم باشد. شعری صمیمی و ساده و عاری از هر گونه تکلف و تصنع. شعر حسان هم برای خواص لذت بخش بود و هم برای عوام قابل درک و فهم. وی بر این اعتقاد و باور بود که در ساحت شعر آیینی نباید تنها به زبان بازی و صنعتگری مشغول شد. چون رسالت یک شاعر آیینی اصیل جلوه فروشی و خودنمایی شاعرانه نیست. او به عنوان شاعری که از میان مردم برخاسته بود و برای مردم شعر میگفت، به این دقیقه واقف بود که باید شعری بگوید که در عین سلامت و فخامت برای مردم کوچه و بازار قابل فهم باشد. به خاطر توجه به این دقایق و ظرایف، امروز میبینیم مداحان و ذاکران اهل بیت بسیاری از اشعار حسان را در مجالس عزاداری و مداحی زمزمه میکنند.
۵ - اجرا و خوانش هنرمندانه و پرقدرت: نسل امروز بیشتر محمد رضا آقاسی را با این ویژگی میشناسند. ولی بعید نیست که الگوی زنده یاد آقاسی هم در نحوه اجرا و خوانش شعر استاد حسان بوده باشد. من خود بارها از نزدیک اجراهای تاثیرگذار و پرقدرت او را دیده بودم. آن عزیز سفرکرده در مجالس شعرخوانی، سرودههایش را با ادب و ارادتی قابل ستایش به اهلبیت و با تمام وجود میخواند. به طوری که هنرمندانه مجلس را به وجد میآورد. «حسان» به راستی در تهییج اندیشه و عواطف مخاطبان، استادی تمام بود. دعوت به «یکتاپرستی» مُقابله با «غلو» مرحوم چایچیان به خوبی به این نکته واقف بود که بدون «بسم الله» و ستایش ذات اقدس پروردگار نباید لب به سخن بگشاید. او در مکتب قرآن آموخته بود که عمود خیمه اسلام «توحید» است، و به خاطر برخورداری از این معرفت اصل و اساس و جانمایه اکثر اشعار او شهادت به یگانگی حضرت حق و ذکر «توحید» بود. از همین روست که در دیوانش، اشعار «ستایشی» و «نیایشی» از جایگاهی والا و رفیع برخوردارند:
تو بخشنده هر گناهی، الهی!
به جز تو نباشد پناهی، الهی!
به این بنده ناتوانت مدد کن
که ابلیس دارد سپاهی، الهی!
چه درها به رویم ز. رأفت گشودی
کشیدم چو از سینه آهی، الهی!
حسان علاوه بر این که مومنانه تلاش میکرد تا جان و جهان شعرش را از آفاتی، چون «غلو» به دور نگاه دارد، به دیگر شاعران آیینی نیز پایبندی به این اصل حیاتبخش را یادآوری میکرد. چنان که در گفتگو با ماهنامه خیمه با استغفار از به کار بردن تعابیر کفر آمیز در شعر آیینی، در پاسخ به این سؤال که: «در شعرهای جدید، که بعضی از مدّاحان میخوانند، مضمونهایی وجود دارد که به نظر خیلیها مرضی اهل بیت نیست؛ مانند (..)، نظر شما در این مورد چیست؟»، گفته بود: «استغفرالله! حتّی لفظش را به زبان نیاورید! مبادا جوان، کم کم آلوده شرک و کفر بشود. من حساسیت دارم نسبت به این قشر از مدّاحان؛ به صراحت نمیتوانم بگویم، اینکه میگویند شور مرا برداشت؛ من (..)! در ابراز به اهل بیت، این اذکار کفرآمیز قابل توجیه نیست؛ ما خاک پای غلام اهل بیت هم نیستیم، امّا برای ابراز ارادت، حق نداریم هر چیزی بگوییم قطعا خودشان هم راضی نیستند. در اشعار برخی از بزرگترین شاعران چیزهایی است که برای جوان، کفرآمیز است و گرنه آن شاعر در مراحل سیر و سلوک و معرفت و خداشناسی و عرفان بوده و شور او را برداشته و چنان مضمونی سروده است...(منبع: نشریه خیمه، سال ۱۳۸۲)
متاسفانه امروز تحمیدیه (شعر توحیدی) مغفول مانده و در حاشیه قرار گرفته است، در حالی که شاعران بزرگ و قلههای ادب فارسی در گذشته وقتی میخواستند شعری بگویند، کلامشان را با یاد و نام خدا آغاز میکردند. بدون شک شعر حسان نیز این ویژگی برجسته را از بزرگان شعر و ادب پارسی به ارث برده است. شاعرانی چون: سنایی، عطار، مولانا، فردوسی، ناصرخسرو، سعدی، حافظ، نظامی و... چنان که در «مخزن الاسرار» نظامی میخوانیم:
بسمالله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
فاتحه فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن
و در طلیعه منظومه «لیلی و مجنون» نظامی میخوانیم:ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
سعدی نیز در شمار شاعرانی است که «گلستان» خویش را با گلهای نیایش معطر کرده است. اگر شما هم به گلگشت گلستان سعدی رفته باشید، حتما مشام جانتان از خواندن متن توحیدی زیر مُعطر شده است:
«منّت خدای را عزوجّل که طاعتش موجب قُربت است و به شُکر اندرش مَزید نعمت. هر نَفَسی که فرو میرود مُمِّد حیات است و، چون برمیآید مفرّح ذات. پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب...»
علی رغم چنین پیشینه ای، باعث تاسف است که شعر توحیدی در کارنامه شاعران امروز، سهمی ناچیز دارد و در پارهای موارد به کلی فراموش شده است. یعنی شاعر درباره همه چیز شعر میگوید؛ ولی درباره جان مایه دین اسلام که توحید و یکتاپرستی است، شعری نمیگوید! در حالی که همه پیامبران - از آدم تا خاتم - برای به اهتزاز در آوردن پرچم «الله اکبر» و «لااله الا الله» مبعوث شدند. یقینا وقتی مفاهیم والایی، چون توحید و یکتاپرستی را جان مایه شعر خود قرار میدهیم از خرافه گویی و گزافهگویی در اشعار خود دوری میکنیم.
«امین» شعر انقلاب نیز در دیدارهای سالانهای که با شاعران دارند، بارها روی این نکته تاکید کرده و فرمودهاند که: «آنچه اولیای دین را بر قلّه شرافت بشری قرار داده - از خود شخص شخیص نبىّاکرم و امیرالمؤمنین و بقیه این خاندان پاک گرفته - تا دیگران، اطاعت و عبودیّت و بندگی آنها برای خداست؛ لذا وقتی شما میخواهید در تشهّد نمازتان نام پیغمبر خدا را بیاورید و از او تجلیل کنید، میگویید «و اشهد ان محمداً عبده». اوّل عبودیّت را ذکر میکنید، بعد میگویید «و رسوله». عبودیّت بالاتر از رسالت است. اساس و جوهر کار، عبودیّت است. من و شما هم باید از همین جاده برویم.»
جان کلام آن که همین ویژگیها باعث شد «حسان» به یک شاعر تراز قرآن و عترت تبدیل شود. شاعری که در حوزه شعر آیینی و هیئت میتوان از او به عنوان یک «اسوه حسنه» نام برد. به امید آن که ما نیز به برکت «معرفت و محبت» اهل بیت، و با پیروی از سلوک ادبی و دینی شاعرانی همچون او، در صراط مستقیم توحید و رستگاری و خدمت به قرآن و عترت گام برداریم، در پایان این نوشتار شما را به زمزمه رضوی سرودهای دیگر از زنده یاد «حسان» دعوت میکنم:
آن خالقی که بر تن بیروح جان دهد
مهر تو رایگان به دل خاکیان دهد
شخص کریم، جودِ بلاشرط میکند
آری خدا هر آنچه دهد رایگان دهد
هر نعمتی که داد خدا، بیسؤال داد
وصل تو را که خواسته ام بیگمان دهد
از خلقت تو خواست خداوند لامکان
ما را کنار رحمت عامش مکان دهد
گر جان دهم به یک نگهت سود با من است
کالای خویش را که بدین حد گران دهد؟
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد
دارم امید لطف تو گیرد چو دست من
دامان پر ز. گرد گناهم تکان دهد
میخواست گر خدای که نبخشد گناه ما
ما را چرا امام چنین مهربان دهد؟
آن پرچمی که بر سر بام حریم توست
راه بهشت را به محبان نشان دهد
قلب «حسان» به یاد تو از غصه فارغ است
در انتظار این که به پای تو جان دهد
روز جزا که در صف قرآن و عترتیم
ما را امام «ثامنِ ضامن» امان دهد منبع: روزنامه کیهان
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: امام رضا علیه السلام شاعر آیینی امام غریب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۳۹۴۲۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
در سرزمین ما شاعران پس از مرگ زنده میشوند / یک شاعر شهرستانی همهکاره هیچکاره است
«یک شاعر در شهرستان یا روستای خود، همهکاره هیچکاره است، جز تعمیر اگزوز و خالی کردن آب حوض، همه کار میکنم!»
به گزارش خبرگزاری ایمنا در گیلان، اکبر اکسیر یکی از خاصترین شاعران طنزپرداز معاصر ایرانی و مُبدع شعر فرانو است. وی متولد چهارم اسفند ۱۳۳۲ در آستارا، کارشناس و دبیر بازنشسته ادبیات فارسی و گرافیست است. شاید بیشتر از هر چیزی خصوصیات اخلاقی اکسیر، او را از سایر شاعران طنزپرداز متمایز کرده باشد؛ انسانی ساده، آرام، متین، مهربان و خوشبرخورد که به قول معروف در مواجهه با مشکلات زندگی همچون زودپز هر وقت جوش میآورد، در کمال آرامش سوت میزند.
به بهانه انتشار گزینه طنز شعر فرانو تصمیم گرفتیم به دفتر انتشارات فرانو در شهر بندر مرزی آستارا برویم و گفتوگویی متفاوت با او داشته باشیم، همانگونه که انتظار داشتیم، او با آغوش باز از ما استقبال کرد و با صمیمیت وصف ناپذیری به تک تک سوالات ما پاسخ داد.
در طول گفتوگو بارها ما را خنداند و با تعصب خاصی نسبت به فرهنگ غنی آستارا سخن گفت و دلبستگیاش را نسبت به "ملیحه" همسر، پسرانش "عرفان و ایثار" و نوههایش" حدیث و لنا" بیان کرد.
مجموعه شعرهای در سوگ سپیداران، بفرمائید بنشینید صندلی عزیز، زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند، پسته لال سکوت دندان شکن است، ملخهای حاصلخیز، مالاریا، ما کو تا اونا شیم؟، من هارا شورا هارا، مارمولکهای هاچ بک و رادیاتور از مهمترین آثار اکبر اکسیر است. او در سال ۱۳۹۹ نشان درجه یک هنری را از سوی شورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران کشور دریافت کرده است.
شعر فرانو جریان نو در شعر معاصر است که متأثر از شعر دهه هفتاد بوده و پس از افول آن، با درونمایه و محتوای طنزگونه به عرصه آمد. فرانو از سال ۱۳۸۱ توسط اکبر اکسیر بنیان نهاده شده است. فرانو با کلمات ساده، ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه بازی میکند تا مفهوم خود را ادا کند.
آنچه در ادامه میخوانید ماحصل گفتوگوی خبرنگار ایمنا با اکبر اکسیر، پدر شعر فرانو است.
ایمنا: آیا شاعران در عالم دیگری سیر میکنند؟ لطفاً در این مورد توضیح دهید و از خودتان و اینکه روزگارتان چگونه میگذرد، بگویید.
اکسیر: سوال شما مرا یاد خاطرهای انداخت، نیمههای شب با زنگ تلفن از خواب پریدم، یکی پرسید: آقای اکسیر پیر مغان یعنی چه؟ گفتم آقا شما الان وقت گیر آوردهاید؟ گفت میبخشید، من خیال کردم شاعران نمیخوابند، جواب دادم مگر شاعر جغد است و باقی قضایا… حالا شما میپرسید روزتان را چطور سپری میکنید؟ راستش را بخواهید مثل سایر بازنشستهها، صبح با خریدن نان و خوردن صبحانه ملیحه خانم، روزم را آغاز میکنم.
بعد از دیدن برنامه کودک شبکه اردبیل و شستن ظرفهای دیشب به هنرکده میروم، ساعت حدود یک به خانه بر میگردم. ملیحه خانم نهارم میدهد. اخبار ساعت دو را در خواب و بیداری گوش میدهم. بعد از شستن ظرفهای نهار، البته عجولانه و شستن مجدد توسط ملیحه خانم برای پیادهروی به کنار دریا میرویم، بعد از حدود نیم ساعت پیادهروی، با خرید نان و گردشی در شهر، به خانه بر میگردیم، بعد از شام مختصر و خوردن قرصها، من در تلویزیون کارتون میبینم و ملیحه هم به سریالهای خودش میرسد.
کور خواندهاید! از مطالعه کتاب و شنیدن موسیقی علمی و سرودن شعر و کارهای روشن فکری خبری نیست؛ مثل بچه آدم میخوابم و نیمههای شب با ضربات مهیب ملیحه خانم، بیدار میشوم چون در خواب یا فریاد میزنم یا گریه میکنم و حرفهای فرانویی میزنم!
ایمنا: شاعر پرکاری هستید، در مقابل این همه تلاش ادبی، حتماً به حقوق بازنشستگی و یارانه نیازی ندارید، کار و کاسبیتان چگونه است؟
اکسیر: معلم بازنشستهای هستم که حدود ۳۰ سال ادبیات فارسی را با لهجه ترکی تدریس کردهام. آن هم با شوخی و طنز، هیچکدام از شاگردانم نمره قبولی نگرفتند، چون خیال میکردند که من شوخی میکنم؛ در حال حاضر، در هنرکده کوچکم که آرم طراحی میکردم؛ انتشارات فرانو را راه انداختهام و کتاب شعر جوانان آستارایی را منتشر میکنیم؛ مدیر و صاحب امتیاز آن عرفان و امور هنری با ایثار است.
در هنرکده از نوشتن پرده تسلیت معذور بودم، چراکه مشتری مادر مرده، از بس گریه میکرد، دستمزدم فراموش میشد. هنوز هم برای ملیحه سوال مانده است که با این همه مصاحبه و نقد و شعر چرا من میلیونر نمیشوم؟! بعد از دستمزد نصف نیمه، حق التالیف، تجدید چاپ کتابها به دادم میرسند، برای اینکه در سرزمین گل و بلبل، نویسندگی و شاعری شغل نیست بلکه مصیبت است.
یک جنون روزمره که خود را هیچ، اهل و عیال را نیز بیچاره میکند (با سپاس از شکیبایی و صبر جزیل ملیحه خانم)، برای همین سفارش کردهام که بعد از مرگ برایم آب و نان بگذارند، چراکه در سرزمین ما شاعران بعد از مرگ زنده میشوند.
ایمنا: یک شاعر شهرستانی با یک شاعر تهرانی چه فرقی دارد؟
اکسیر: یک شاعر در شهرستان یا روستای خود، همهکاره هیچکاره است، جز تعمیر اگزوز و خالی کردن آب حوض، همه کار میکنم؛ یکی برای سنگ قبر مادرزنش شعر میخواهد، یکی برای نوهاش نام جدید و انژکتوری! یکی درخواست پر کردن فرم دارد، یکی هزینه میخواهد، یکی برای مشاوره انتخاب شرکتش میآید، یکی برای برای تعمیر شعر و ویرایش داستان (بدون هیچ کارمزد و مبلغی)، یکی برای فرزند دبستانیاش انشا میخواهد، یکی برای پزشک معالجش لوح تقدیر، خلاصه تمام این تجربههایی که موتور طنز مرا گرم میکنند.
ایمنا: مردم آستارا شما را دوست دارند، آیا این را باور میکنید؟ چگونه به این جایگاه رسیدهاید؟
اکسیر: ۳۰ سال خدمت معلمی، ۴۵ سال شعر و شاعری و روزنامهنگاری، ۴۰ سال خوشنویسی و گرافیک که در مجموع ۱۱۵ سال میشود، از چشم اهالی شریف آستارا پنهان نیست، مردم واقعاً حسابرس خوبی هستند و به خادمان خود احترام میگذارند.
اگر روزی در صف نان باشم، مرا با احترام به ته صف هل میدهند، در دادن نسیه با دو برابر قیمت استقبال میکنند، سوژههای جالبی به من پیشنهاد میدهند، مردم به اهل قلم احترام خاصی میگذارند، اما هیچکس دلسوزتر از ملیحه نیست، هفته اول که حقوق و یارانه تمام میشود، با اعتماد و افتخار زائد الوصفی میگوید که نگران نباش، خیال کن ماه رمضان تمام نشده است!
ایمنا: در تمام نوشتههای شما حتی در مصاحبه با شبکه چهار نام آستارا را بسیار تکرار میکنید، در خصوص علاقه به زادگاهتان حرف بزنید؟
اکسیر: آستارا در تمام شعرها و نوشتههایم جا دارد، مثل کلمه ملیحه در شعرهایم، من بچه محله آبروان هستم، نام مسجد محله ماست که کنار رودخانهی مرداب قرار گرفته و اهالی شریف، اهل دل، هنرمند و مؤدب زیاد دارد، آبروان دفتر خاطرات ماست.
آستارا در گوشهای دنج از مرز ایران و آذربایجان، در مربعی از کوه و جنگل و رود و دریا واقع شده و شاعرخیز و شعر پرور است. مدرسه حکیم نظامیاش با خاطرات نیما یوشیج پا به پای دارالفنون ایستاده و صادرات مهماش به شهرهای هم جوار معلم بوده است. آستارا برای آستاراییها نام مبارکی است، عزیز مثل مادر!
ایمنا: دوستانی که با شما آشنایی نزدیکی دارند، میگویند، اصلاً به شاعر جماعت شباهت ندارید، نه تیپ آنچنانی میزنید، نه خودتان را میگیرید.
اکسیر: من بر خلاف این توصیفات به هرچه شبیهام جز شاعر جماعت، چراکه همبازی کودک درون هستم، پنج سال سن دارم، پر جنب و جوش، پر از شیطنت کودکانه، ملیحه فقط میداند، این کودک چه جانوری است! من با فضاهای جدی با آدمهای بسیار مؤدب مشکل دارم، از پز روشنفکری، از کلاه چگوارایی، عینک بوف کوری، ریش پروفسوری و پوشش اجقوجق بیزارم، ساده و خاکی و صمیمی هستم، مثل تلویزیونهای سیاه و سفید، برای نقد، کتابهای رسیده را میخوانم، در مورد ورزش هم باید بگویم که ورزش دو و میدانی را برای فرار از دست طلبکاران دوست دارم.
ایمنا: شما کمتر اهل سفر و گردش هستید، ایام فراغت خود را چگونه سپری میکنید، مثل شاعران از گوشهی دنج و مناطق ییلاقی و سرسبز خوشتان میآید یا سرگرمی دیگری دارید؟
اکسیر: تمام لحظات من تفریح است، از کار در خانه گرفته تا پیادهروی با ملیحه در کنار دریا، روزهای بارانی هم از پیادهروی در سطح شهر و قدم زدن در بازارچه ساحلی، برای دیدن مردم، نه برای خرید، لذت میبرم.
من از ازدحام و شلوغی خوشم میآید، تماشای کوه و دریا خوشحالم نمیکند، از دیدن مناظر طبیعی دلم به هم میخورد، از بس باران دیدهام خسته شدهام، در آستارا غیر از قورباغه و من و اردک، همه چیز زنگ میزند، حتی آلومینیم! ضمناً کمک به ملیحه در کارهای خانه و آمدن نوههای عزیزمان حدیث و لنا (که از آمدنشان خوشحال و از رفتنشان خوشحالتر میشوم) تفریح من است.
ایمنا: شاعران را آدمهای خیالپردازی میشناسیم، شما چگونهاید؟
اکسیر: آدم خیالپردازی نیستم، آنقدر غرق در واقعیتهای روزانهام که وقتی برای خیالپردازی نیست؛ سر برج هنگام دریافت حقوق و یارانه، تخیل من به کار میافتد. من و ملیحه خیالپرداز میشویم، از مسافرت به اروپا و خرید از دبی گرفته تا رفتن به مراسم نوبل و اسکار، چنان غرق خیالات میشوم که ملیحه با آوردن فیش آب، برق، گاز، تلفن و موبایل، مرا از عالم هپروت در میآورد.
راستی اگر خیالات شاعرها به قلم بیاید، رمان سیال ذهن جذابی میشود که گابریل گارسیا مارکز را در گور میلرزاند.
ایمنا: راستی دشوارهای زندگی را چگونه تحمل میکنید؟ مثل بی پولی؟!
اکسیر: در مواجهه با مشکلات، چون ظرفیت ندارم بلافاصله دست و پای خود را گم میکنم، عصبانی میشوم و ملیحه بلافاصله به ۱۱۰ زنگ میزند، بعد هم مینشینم فکری میکنیم و نگرانی من ختم به خیر میشود، مثلاً یک روز مهمان ناخواندهای به خانهمان آمده بود، من پولی نداشتم، حتی برای صبحانه مهمان؛ صبح نشده از خانه بیرون زدم شاید از دوست یا آشنایی در صف نانوایی پول قرض بگیرم، دست به جیبم که بردم چند تومانی به دستم خورد، دعا کردم ملیحه از پساندازش به جیبم گذاشته باشد، بلافاصله سور و سات صبحانه را خریدم و با خوشحالی تمام به خانه برگشتم، زنگ در را زدم و همینکه خواستم از ملیحه تشکر کنم، با عصبانیت گفت بابا تو کجایی؟ این بیچاره دو ساعت است که به دنبال شلوارش میگردد.
ایمنا: به نظر میرسد طنز و شوخطبعی در خانواده اکسیر ارثی است، این همه سوژه طنز چگونه به ذهنتان میرسد؟
اکسیر: تمام شعرهای من جدی هستند و از فرط جدیت طنزآمیز دیده میشوند، همه آنها واقعیت ندارند، اگر از فقر و سادگی خود مینویسم، اگر خود را تحقیر میکنم، از خانواده و اجتماع مینویسم، همه را تجربه کردهام، اگر واقعیت نداشت بر دلها نمینشست؛ درست است که راههایی برای رسیدن به طنز موجود است، اما تمام شگردهای موجود در طنزهایم برایم اتفاق افتاده و بعد روی کاغذ آمده است.
من فقط با زاویه دید تازه، آنچه را که خوب دیدهام نوشتهام و دیگر اینکه من ذاتاً طنزاندیش هستم، مثل پدرم و پدربزرگم که در طنز شفاهی مشهور بودند. تمام شعرهایم واقعی هستند، مثل این شعر که به خوانندگان فهیم شما تقدیم میکنم: شب عید مرغ داشتیم / ران به عرفان رسید / سینه به ایثار / دل و جگر به ملیحه / دنده و بال و گردن و ستون فقرات به من / آنجا بود که فهمیدم / پدرها چرا اخلاق سگ دارند؟
ایمنا: سخن پایانی…
اکسیر: طنز شادی ست / آزادی ست / صدای آدمیزادی ست و وظیفه اصلیاش افشای ریاکاری و مبارزه با دروغ و نکبت و مفاسد اجتماعی است.
میگویند آدمهای خوب همان آدمهای بدی هستند که هنوز لو نرفتهاند پس تا لو نرفتهایم طنز پارسی را پاس بداریم و به طنز پردازان احترام بگذاریم، به این نوشتگان که هرچند خرده شیشه داشته باشند. بپذیریم که طنزپردازان به زبان مخفی مردم حقیقتیاب و شریف هستند.
گفتوگو از محمدرضا رشیدی؛ خبرنگار ایمنا در گیلان
کد خبر 747919